فقط به خاطر تنها عشقم

اشعار عاشقانه و عکسهای زیبا


اگر هم اکنون ، فرشته اي

ندايم دهد که :

خدايت ، يک سهم آرزو، عطايت کرده است ،

بي درنگ

ساعتي از ديدار ِ تو را

خواهم خواست و ديگر ، هيـچ ...

دلتنگت هستم ، بي شُمار

اي ماندني ترين ماندگار !


 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 17:34 توسط امین و مانیا| |


گلي از شاخه اگر مي چينيم

برگ برگش نکنيم

و به بادش ندهيم

لااقل لاي کتاب دلمان بگذاريم

و شبي چند از آن را

هي بخوانيم و ببوسيم و معطر بشويم

شايد از باغچه ي کوچک انديشه يمان

گل رويد!

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 17:34 توسط امین و مانیا| |


يکبار خواب ديدن تو،به تمام عمر مي ارزد

پس نگو!

نگو که روياي دور از دسترس خوش نيست

قبول ندارم!

گرچه به ظاهر جسم خسته است،

ولي دل دريايي است...

تاب و توانش بيش از اينهاست

دوستت دارم

و تاوان آن هر چه باشد،باشد

دوستت خواهم داشت، بيش از ديروز

باکي ندارم از هيچ کس و هر کس

که تو را دارم عزيز!!

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 17:33 توسط امین و مانیا| |


تو مرا ميترساني

بي آنکه بداني

خيال من اينگونه از تو نميگذرد

نميتواند بگذرد!

اين جذر و مد به ناگاه

ديوانه ام مي کند..

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 17:31 توسط امین و مانیا| |


من خدا را دارم

سفري مي بايد

سفري بي همراه

گم شدن تا ته تنهايي محض

سازکم با من گفت:

هر کجا ترسيدي از سفر لرزيدي

تو بگو از ته دل:من خدا را دارم

من و سازم چنديست

که فقط با اوييم.

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 17:30 توسط امین و مانیا| |


چشمان تو درياست ،

و من ماهي مانده در ساحلم

درياي من!

مرا لبريز کن از درياي نگاهت

که پرنده ي مرگ

مرا در چشمان خود ديده است.


نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 17:28 توسط امین و مانیا| |


نازنين من!

زندگي آن نيست که تو مي پنداريش

زندگي آن لحظه ايست

که دل من ابري ميشود

و چشمان من

به شفق مي نشينند

زندگي آن لحظه ايست

که تو

مرا نگاه ميکني

و من معنا ميشوم

سکوت ميکنم

و لبريز از صداي تو ميشوم

زندگي آن لحظه ايست

که تو

مي خندي

من تهي از دليل مي شوم

و همه تو مي شوم.

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 17:26 توسط امین و مانیا| |


آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم


آن دل غمزده را محرم اسرار کنم

 


آمدم تا که سلامي به تو اي نور کنم


غم و محنت همه را از دل تو دور کنم

 


گر چه دير آمده ام ليک همان هم زود است


بودنم در بر دلبر همه دم پر سود است

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 17:24 توسط امین و مانیا| |


پرنده ي من


چه زيباست پروازت،


وقتي به شوق زندگي بر فراز آسمان دل پر مي كشي.


و چه زيباست آوازت،


وقتي براي دلبري من احساس را فرياد مي كشي.


دلم از خيال با تو بودن ديوانه شده،


پس برايش قفسي ساخته ام،


تا هميشه و هر حال كنارم باشد.

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 17:19 توسط امین و مانیا| |


براي دوست داشتنت

محتاج ديدنت نيستم...


اگر چه نگاهت آرامم مي کند

محتاج سخن گفتن با تو نيستم...

اگر چه صدايت دلم را مي لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نيستم...

اگر چه براي تکيه کردن ،

شانه ات محکم ترين و قابل اطمينان ترين است!

دوست دارم ،

نگاهت کنم ... صدايت را بشنوم...به تو تکيه کنم

دوست دارم بداني ،

حتي اگر کنارم نباشي ...

باز هم ،

نگاهت مي کنم ...

صدايت را مي شنوم ...

به تو تکيه مي کنم

هميشه با مني ،

و هميشه با تو هستم،

هر جا که باشي...


نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 16:18 توسط امین و مانیا| |


پر از همهمه بودي،


اما...


هيچ حرفي نزدي ...

پر از گفتن دلدادگيت ،


پر از زمزم? عشق به درياشدنت،

 

باز حرفي نزدي ...

و فقط خنديدي،


خوب من،مي فهمم ...


از دو چشمت هم? حرف تو را،


بي کلام اينجا باش...


آخر اينجا بودن،


نيست محتاج صدا...


بودنت با دل من،


بي صدا هم زيباست ...

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 16:15 توسط امین و مانیا| |

 

اشک بي شک محرم راز دل است

خوشترين موسيقي ساز دل است

 

اشک فرياد و خروشي بي صداست

در حقيقت بال پرواز دل است

 

اشک اين زيباترين حرف سکوت

هم زبان عشق و هم راز دل است

 

اشک يک عمرست با دل هم دل است

ميهمان سفره باز دل است

 


باورت داشتم از روز نخست

باورت داشتم از روز نخست،

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 16:13 توسط امین و مانیا| |

 

بازوانت را به مستي حلقه كن بر گردنم


تا بلرزد زير بازوهاي سيمينت تنم


چهرة زيباي خود را از رخ من وا مگير


جز به آغوش چمن يا دامن من جا مگير


راز عشق خويش را آهسته خوان در گوش من


جستجو كن عشق را در گرمي آغوش من....

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 16:11 توسط امین و مانیا| |


به چه مي انديشي؟

به زمين يا به زمان؟

به نگاهم که در آن ... هاله ي غم

چو پرستوي سياهي ز کران تا به کران

بال گسترده در اين دشت سکوت

به چه مي انديشي؟

به هم آغوشي من با غمها

يا به اين رشته ي مرواريدي

که ز چشمم ريزد؟

به چه مي انديشي؟

کاش ميدانستم

به چه مي انديشي؟

که نگاه تو چنين سر و صقيل به سراپاي وجودم دلسرد

خنده ات از سر زور

و کلامت همه با فکر دلم بيگانه

به چه مي انديشي؟

از تمناي دلم بي خبري؟

من و احساس دلم دشمن سختت هستيم؟

يا تقاصيست که بايد به دلت پس بدهم

بابت عاشق شدنم؟

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 16:10 توسط امین و مانیا| |


صدايم کن صدايم کن


صداي تو ترانه ست

نفس هاي تو در گوشم


کلامي عاشقانه ست


اگر از بودن و ماندن

بدون عشق دلگيرم

صدايم کن به آوازي

که من بي عشق مي ميرم

 


اگر خوابم اگر بيدار


اگر مستم اگر هشيار


صدايم کن

در آغوشت نگاهم دار


کويرم من اگر گلزار

اگر هيچم اگر بسيار

صدايم کن

در آغوشت نگاهم دار ...


 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 16:7 توسط امین و مانیا| |


اگه يه روز بري سفر،بري ز پيشم بي خبر


اسير رويا ها مي شم،دوباره باز تنها ميشم

به شب ميگم پيشم بمونه،به باد ميگم تا صبح بخونه
بخونه از ديار ياري،چرا ميري تنهام ميذاري؟

اگه فراموشم کني،ترک آغوشم کني
پرنده دريا ميشم،تو چنگ موج رها ميشم

به دل ميگم خاموش بمونه،ميرم که هرکسي بدونه
ميرم به سوي اون دياري،که توش منو تنها نذاري

اگه يه روزي نوم تو تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بياد که منو مبتلا کنه
به دل ميگم کاريش نباشه،بذاره درد تو دوا شه
بره توي تموم جونم که باز برات آواز بخونم

اگه بازم دلت ميخواد يار يکديگر باشيم
مثال ايوم قديم بشينيم و سحر پاشيم

بايد دلت رنگي بگيره دوباره آهنگي بگيره
بگيره رنگ اون دياري که توش منو تنها نذاري

اگه ميخواي پيشم بموني،بيا تا باقي جووني
بيا تا پوست استخونت،نذار دلم تنها بمونه

بذار شبم رنگي بگيره،دوباره آهنگي بگيره
بگيره رنگ اون دياري که توش منو تنها نذاري

اگه يه روزي نوم تو تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بياد که منو مبتلا کنه
به دل ميگم کاريش نباشه،بذاره درد تو دوا شه
بره توي تموم جونم که باز برات آواز بخونم

اگه يه روزي نوم تو تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بياد که منو مبتلا کنه
به دل ميگم کاريش نباشه،بذاره درد تو جا به جا شه
بره توي تموم جونم که باز برات آواز بخونم....

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 16:5 توسط امین و مانیا| |

من گريزانم از اين خسته ترين شکل حيات

و از اين غربت تلخ


که به اجبار به پايم بستند


مي گريزم از شب


مي گريزم از عشق


و تو اي پاک ترين خاطره ها


همه جا در پي تو مي گردم...

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 16:3 توسط امین و مانیا| |

وقتي که نيستي عبور قرن ها را احساس ميکنم

دلم براي تمام کوه هاي نهان دنيا ميسوزد

و هر لحظه دلم تو را فرياد مي کند

وقتي که نيستي هيچ کس نيست

و من تنها و دلگير منتظر پايان دنيا هستم و مينشينم...

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 16:2 توسط امین و مانیا| |


وقتي کسي رو دوست داري. حاضري جون فداش کني حاضري دنيا رو بدي فقط يک بار نگاهش کني.


به خاطرش داد بزني.به خاطرش دروغ بگي.............رو همه چيز خط بکشي حتي رو برگ زندگي.

وقتي کسي تو قلبته حاضري دنيا بد باشه........فقط اوني که عشقته عاشقي رو بلد باشه.

قيد تموم دنيا رو به خاطر اون ميزني..........خيلي چيزا رو مي شکني تا دل اون رو نشکني.

حاضري که بگزري از دوستاي امروز و قديم.........اما صداشو بشنوي شب از ميون دو تا سيم.

حاضري قلب تو باشه پيش اون گرو..........فقط خدا نکرده اون يک وقت بهت نگه برو.

حاضري هر چي دوست نداشت به خاطرش رها کني..........حسابتو حسابي از مردم شهر جدا کني.

حاضري هر جا که بري به خاطرش گريه کني..........بگي که مهتاجشي و به شونه هاش تکيه کني.

وقتي کسي تو قلبته يک چيز قيمتي داري...........ديگه به چشمت نمياد اگر که ثروتي داري .

حاضري هر چي بشنوي حتي اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسي که خيلي برات با ارزشه.

حاضري هر کي جز اونو ساده فراموش کني..........پشت سرت هر چي ميگن چيزي نگي گوش کني.

حاضري که بگذري از مقررات و دين و درس............وقتي کسي رو دوست داري معني نميده ديگه ترس

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند

قاب عکس توست ولي شيشه عمر من است

بوسه بر مويت زنم ترسم که مويت بشکند

رشته موي توست ولي ريشه عمر من است

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 15:56 توسط امین و مانیا| |


پاي پنجره نشستم کوچه خاکستريه باز زير بارون

من چه دلتنگتم امروز انگار از همون روزهاست
 
حال وهوام رنگ توئه کوچه دلتنگ توئه

دلم گرفته دوباره هواي تو رو داره
 
چشماي خيسم واسه ي ديدنت بي قراره

اين راه دورم خبر از دل من که نداره

آروم نداره يه نشونه مي خوام واسه قلبم جز اين نشونه

واسه چيزي دخيل نمي بندم اين دل تنهام دوباره هواي تو رو داره

هواي شهرتو و بوي گل ها

پيچيده توي اتاقام مثل خواب
 
داره بدجوري غريبي ميکنه آخه جز تو دردمو  کي ميدونه

دلم گرفته ... .

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت 15:54 توسط امین و مانیا| |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد


Power By: LoxBlog.Com